شب عاشوراست شب عشق است و وفا

. روضه . هیئت رایة العباس (ع)
00:00
00:00

روضه جانسوز حاج محمود کریمی شب عاشورای حسینی ۱۳۹۹ با متن نوحه شب شب عاشوراست شب عشق است و وفا هیئت رایة العباس (ع)

شب شب عاشوراست
شب عشق است و وفا

می وزد باد میان حرمی می پیچد رایحه ی سیب بهشت
بوی سیب بوی گیسوی حبیب

در خیام اصحاب سینه هایی بی تاب
همه مشغول دعایند و نماز تا خدا در پرواز

در کنار اینان خیمه هاشمیان حرم آل علی
خیمه ای نجمه زند شانه به زلف قاسم
زیر لب می گوید کنم تا که عمو اذن جهادم بدهد کاش بابایم بود

آن طرف می آید نغمه لالایی
کودک بی شیرم صبر کن تا دم صبح
باز از مشک عمو می نوشی
باز با بازی طفلان حرم می جوشی

آن طرف در خوابند کودکان دخترکان همگی آسوده
همه آرام ز لالائی پر تنتنه ای دم لالائی کیست این صدای قدم عباس است

گرد در گرد حرم می گرد
دمی وزد باد و صدای تپش بیرق او می آید
علمی در دستی تیغ در دست دگر
زیر لب ذکر خدا می گوید

ساعتی اما بعد کودکان بیدارند دختران بی تابند
گرچه حتی نرسید است سحرچه شده خواب ز چشمان همه بال زده
گوئیا یک نفر از راه خبر آورده خبری پیچیده خیمه ها لرزیده
اشک در چشم همه حلقه زده، عمه جان کاری کن

شیر بر گرد حرم می گردد
همه جا تاریک است
دشت دشتی پر خوار
آسمان تیره و تار
جز صدای قدمش زمزه ها خاموش است
ناگهان چشمش دید که کسی میاید
در سیاهی شبی کیست
چشم ها برقی زد
سمت او نعره برآورد بایست
که چه جرات داری که به سمت حرم عشق قدم برداری

ناگهان ناله ای آمد که منم زینب تو
زانوان عباس پیش بانو لرزید
خواست تا روی قدمهای عقیله افتد
دستهای خواهر شانه اش بالا برد
گفت یادت مانده شب قدری که پدر پر می زد
از شکاف در حجره تو را می دیدم
دست در دست حسین
یاد داری نفس آخر بابایم را
کربلا جان تو و جان حسین
گفت آری بخدا یادم هست
گفت عباس شنیدم که امان نامه به دستت دادند
کودکان در خیمه ز نفس افتادند
گوئیا آوار شد عالم به سرش یکباره
عرق چهره سرخش به زمین می ریزد
رگ پیشانی او پیدا شد
به امیری که علم داده به دستم سوگند
من کجا حرف امان نامه کجا
دشت فردا سرخ است از دم شمشیرم از سفیر تیرم
چشم خاتون می نگرداز دم خیمه که چه غوغا سازم
رزم را یک طرفه ختم به خیرش سازم
من کجا حرف امان نامه کجا

ندهم هیچ امانی که نفس تازه کنند
جان بانو عمری است پیش خود لحظه شماری کردم
عقده ام باز کنم بغز دیرینه خود را شکنم
از همانانی که همگی جمع شدند همه از خانه خود آوردند پشته های هیزم پشت درب حرم بابایم
از همان نامردی که شنید از پس درنفس زهرا را
خاطرات تلخی است که شما می گفتید از همانی که در خانه تان آتش زد
دود بود و در آتش زده و مادرتان می نالید
شعله بالا می رفت، سرخ تر میشد میخ
ضربه ای را که در از جا افتاد به رخ مادر خوردسینه اش خونین شد
پهلویش را بشکست محسنش رفت ز دست
گفت حیدر تو نیا جای تو نیست محسنم کشته شده فضه بیا
از همانی که طناب زد به دستان علی
مادرت دامن بابا بگرفت به کسی گفت بزن
از همانی که غلاف زد به بازو آنجا گردنش می شکنم
یاس را پرپر کرد
من کجا حرف امان نامه کجا

باز هم مثل قدیم گوشه ای روضه مادر برپاست
مثل فردا اما لحظه ای که حرمش غارت شد
دید در گوشه ای از دشت چه غوغا شده است
نیزه داران جمعند سر راس عباس باز دعوا شده است

کپی و استفاده از متن شعر و لینک دانلود بدون ذکر نام و لینک منبع در رسانه های دیگر و استفاده هایی با مقاصد تجاری مجاز نمی‌باشد.

فهرست پخش های مرتبط

خانه
جدیدترین ها
ویدئو ها
محبوب ها
مداح ها