دختر این قوم تکلیف حجابش روشن است
شعر خوانی سید حمیدرضا برقعی روضه حضرت رقیه (س) در هیئت ریحانة الحسین (ع) «دختر این قوم تکلیف حجابش روشن است»
انتقامش را گرفت این گونه با اعجاز آه
آه او شد خطبه او روز دشمن شد سیاه
قصه کرب و بلا را دختری تغییر داد
کاخ ها ویرانه شد ویرانه اش شد بارگاه
چادرش دست نوازش بر سر صحرا کشید
سبز شد خار مغیلان و فدک شد هر گیاه
دختر این قوم تکلیف حجابش روشن است
چادر او تار و پودی دارد از خورشید و ماه
دختر اِنّا فَتَحنا اشک میریزد ولی
دختر اِنّا فَتَحنا اشک میریزد ولی
گریه های او ندارد رنگ زاری هیچ گاه
بر سرش می ریخت خاک از بامها، می سوختند
دختران زنده در گور عرب از این گناه
بین طوفان غنچه و گل سر در آغوش هم اند
او به زینب یا که زینب میبرد بر او پناه
تا شود زهرا فقط یک کار باقی مانده داشت
شانه زد بر آن پریشان تنور و قتلگاه
خیزران وقتی که خوردی زیر لب میگفتم آه
چون زبانش بند می آمد خجالت میکشید
با سر بابا سخن میگفت، اما با نگاه
آه بابا پا به پایت سوختم، خوردم زمین
رنگ گیسویم دلیل و زخم پهلویم گواه
ماند داغ ناله من بر دل دشمن فقط
خیزران وقتی که خوردی زیر لب میگفتم آه
جنگ پایان یافت بعد از تو چهل منزل ولی
عمه میجنگید با دستان بسته بی سلاح
اربعین من نیستم از او سراغم را نگیر
این امانت دار را شرمنده تر از این مخواه
بعد از این هرجا که رفتی با تو می آیم پدر
پای من زخمی ست اما رو به راهم رو به راه