گذاشت نام مرا مادرم غلامرضا
شعرخوانی محمد حسین ملکیان « گذاشت نام مرا مادرم غلامرضا » کنگره شعر یطهرکم تطهیرا با متن شعر به مادرم دکترهای آن زمان گفتند که بچه تو به قطع و یقین نمی ماند
به مادرم دکترهای آن زمان گفتند:
که بچه ی تو به قطع و یقین نمیماند
و در جواب همه مادرم فقط میگفت:
محب فاطمه بارش زمین نمیماند
و مادر از همه جا دل برید و رفت حرم
سلامتی مرا خواست از امام رضا
هنوز بر سر ماندن نماندنم شک بود
گذاشت نام مرا مادرم غلامرضا
به قول مادرم از آن زمان امام رضا
پناه من شده هر جا به او نیاز شده
عجیب نیست برایت که شاعری بلدم
زبان من دم باب الجواد باز شده
از لحظه ای که پا به مشهد میگذاریم
انگار میپرسد کسی احوالمان را
در میرود یکباره از تن خستگی مان
انگار میگیرند زیر بالمان را
از دور دور دور هم پیداست گنبد
پر میزنم این جاده پر پیچ و خم را
هر گوشه مشهد که باشم میشناسم
مثل کف دستم خیابان حرم را
هرکس که می آید زیارت دست خالی ست
این در نیازی به نگهبانی ندارد
اصلا مگر زائر چه دارد غیر حاجت
حاجات را هم که دم در میشمارند
من فکر میکردم که این آرامش امن
از لطف چشم تیز بین دوربین بود
تا در ورودی حرم فهمیدم این راز
در ادخلوها بسلام آمنین بود
ناموس و جان و مال اینجا در امان است
در کل عالم هیچ جا مثل حرم نیست
من که ولی هر مرتبه رفتم زیارت
تا بازگشتم از حرم دیدم دلم نیست
گفتم اینجا گم شود چیزی محال است
من از شکوهش دست و پا گم کرده بودم
امن است پس هر قدر میگردم چرا نیست؟!
من با خودم یک کوه غم آورده بودم
شاعر: محمدحسین ملکیان